مــــرا بــــــیــاد بــــیــــاور وقـــتــی کــه رفـــتــه ام
و رهـــسـپـار ســـرزمـــیــن ســـکـــوت شـــده ام
وقــــتــی کــه دیــگــر نــمـــی تــوانــی دســـتــم را در دســـت بــگــیــری
و مــن نــمــی تــوانــم مــیــان مــانــدن و رفــتــن دو دل بــاشـــم !
بـــ یـــاد بـــیـــاور مــــرااا . . .
واگـــر زمـــانــی مـــرا ز یـــاد بـــردی . . .
و ســپــس بــه یــاد آوردی
انــــدوهـــگـــیـــن مـــباش !!!
یــادت بـــیــار
یـــادت بــیــار چـــی حـــرف آخـــرت بــــود . . .
مـــگــه ســـهــمم از بـــا تـــو بـــودن فـــقــط دو روز بـــود !
بـــهـــم گـــفـــتــی نــمــیــخــوامـــت ...
نـــمـــیخـــوامـــت بـــرو !
مـــگــه حـــقــم ایــن بـــود؟
گـــفـــتــی بـــرو . . .
بـــاش مــــیـــرم !!!
ولــــی بـــزار بــرا بـــار آخـــر
تـــو ایـــن فــرصــت کـــــــــم بـــرات بـــمــیــرم !
کـــاش مـــیــفـهمیدی . . .
کــــــــــاش . . .
...
. . . پــــســـت آخــــــــر . . .
برچسبها:
دلـــــم تنگ شده . . .
برای عکسهایی که پاره کردم و سوزاندمشان . . .
برای دفتـــر خاطـــراتــم که مدتهاس در آن چیــزی نمی نویسم . . .
حـــتـــی برای آدمهای حسودی که دورو برم میچرخیدند و خیلی دیر شناختمشان . . . !
برای بی خیالی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش . . .
خـــنـــده هایی که دارم فراموششان میکنم . . .
و برای خودم که حالا دیگر خیلی عوض شدم . . .
دلــــــــــــــــــــــــم تــنگ شــده . . . ! ! !
برچسبها:
گذشت لحظه های با تو بودن . . .
و در پاییز عشقمان . . .
نامی از دوست داشتن باقی نماند . . .
چقدر زود گذر بود قصه ی من و تو . . .
و در آن روز که دست بی رحم تقدیر . . .
درو کرد گندم زار دلهایمان را . . .
و تهی شد همه جا از عطر گل عشق . . .
و در کوچ پرنده های غمگین . . .
در آن کویر آرزو . . .
شاعری دلشکسته و تنــــــهــا . . .
می نوشت شعری به یاد باهم بودن ها . . .
شعری برای خشکیدن گلهای عشق در مزرعه دوست داشتن ها . . .
قطره اشکی به یاد همه خاطره ها . . .
برچسبها:
دلـــــــم بـــرای کـــســی تـــنـــگ شـــده اســـت کـــه گـــمـــان مـــیکـــردم
مـــی آیـــد . . .
مـــی مــانـــد . . .
و بـــه تــــنــــهــــایــــی ام پـــایــان مــــی دهــــد
آمـــــــد . . .
رفـــــــــتــــــ . . .
و بــــه زنــــدگـــــی ام پـــایــــان داد !!!
برچسبها:
وقــتــی کـــه دیــگـــر نــبــود
مــن بــه بـــودنـــش نــیــازمـــند شــدم
وقـتــی کــه دیــگـــر رفـــت
مــن بــه انــتظــار آمــدنــش نـــشــسـتم
وقــتــی کـه دیــگـر نـمیـتـوانــسـت مـرا دوســت بدارد
مــن او را دوســت داشــتم
وقـتـی که او تـمام کــرد
مــن شــروع کــردم
وقــتــی کــه او تــمــام شـد
مــن آغــاز کـــردم
چــه ســخــت اســت تـــــنـــهـــا مـــتــولـــد شــدن
مــــثــل تـــنـــهــا زنــدگـــی کـــردن
مــثــل تــــنـــهــــا مـــــردن
!!!
برچسبها:
ﺩﻟــــــﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫـــــﺪ ﮐَﺴــﻰ ﺑﺎﺷـــــد …
ﺁﻧﻘـــﺪﺭ ﺑـــﺮﺍﯾـــــﺶ ﮐَﺴــﻰ ﺑﺎﺷـــــﻢ …
ﮐــــﻪ ﺩﻧﺒـــــﺎﻝ ﮐــَـــﺲِ ﺩﯾﮕـــــﺮﯼ ﻧﺒﺎﺷــــﺪ
برچسبها:
عشــــقتـــــــ شوخــــی زیباییـــــــــ بود که با قلــــــب من کردی
زیبــا بـــــود …امّا…شوخیـ بــــود
حالا …
تو بی تقصیریـــــــ! خدای تو هم بی تقصیر است
تمام این تنهایی تاوان اشتباه خود من است
برچسبها:
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالــی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی…
تنهـــایـــی همیـــــن اســــت
تکــــرار نا منظــــم من بــــی تـــو…
بــی آنـــکه بــدانـی برای تو نفـــس میکشـــــم…
برچسبها:
درست زمانی کــــــه ســـــــرت جــــــای دیــــــگـــــری گـــــرمـــ اســـــــت . ..
دل مـــن همینــــجا یـــــــــخ میـــــزنــد !
چه فاصــله زیــادی است از سـر تـو تا دل مــن . . .
برچسبها:
می گویند:
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابرو…
برچسبها:
چقدر دوست دارم که یکیو داشته باشم،
ماله خود خودم،
یکی که نگرانم باشه،
یکی که براش مهم باشم ...
دلم یکی میخواد که وقتی بهش خوبی
میکنم فکر نکنه محتاجشم،
کسی که جواب محبتامو با محبت بده...
دلم کسی رو میخواد که بتونم بهش ببالم...
دلم کسی رو میخواد که جلو دیگران
با افتخار بگم این ماله منه،
این دنیای منه...
دلم این روزا یه مرهم،یه دوست داشتن
واقعی میخواد...
یکی که رفیق باشه،
یکی که دستاشو بگیرمو با
هم یه عالمه قدم بزنیم...
دلم یه دوست داشتن میخواد ...
دوست داشتنی که این روزا
به این سادگی ها گیر نمیاد
برچسبها:
نمیدانم…
شاید روزی…اتفاقی…در کنار نیمه گمشدمان یکدیگر را ببینیم…
اولین نگاهمان دیدنی است!…
شاید روز آخر باشد…
شاید نگاه آخر باشد…
تو را نمی دانم غیرتت بگذارد یا نه، اما من مثل همیشه لفتش می دهم…
طولش می دهم نگاه کردن تو را…
خودم را به زمین می اندازم!
مثل قدیم ها نگرانم میشوی؟؟؟…
ای کاش تو دستم را بگیری بلندم کنی اما نه…
بگذار از زمین نگاهت کنم…من هنوز هم که هنوز است تو را می پرستم…
چه زود این رویای کوتاه تمام شد!…
دیدار بعدی ما (اتفاقی، ناگهانی، شاید، اما، اگر …
و
چه
محال
است…
دیـــدار
بعدی…
خـسـتـه ام…
از کسی که مرا غرق خودش کرد…
امـا
نجاتـــم نداد …
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
بــا من لج نــکن بغــض نفهــم...!
این کــه خودتــ را گــوشه گلـــو قایــم کنی
چیــزی را عوض نمیــکند
بــالاخـره یـا اشکـ میشوی در چشــمانــم...
یــا عقــده در دلـــم!
پس انتظــار نــداشــته باش خنــده ام واقــعی باشــد
ایـن روزهــا فقطــ زنــده ام همیــن
برچسبها:
نیستی و دلتنگ تو هستم ، با اینکه همیشه به یادتم
باز هم در این یاد در فکر تو هستم
نیستی و اشک است که حلقه زده در چشمانم
یک لحظه در فکر رفتم که کاش اینک بودی در کنارم
که آرامش بدهی به قلبم ، دلم گرفته همنفسم
تو خودت میدانی که وقتی نباشی در کنارم ، مثل حالا آشفته و پریشانم
در این هوایی که دلم گرفته
کاش میشد در کنارم بودی و با حضورت آرامم میکردی
که چگونه معجزه میشود، با وجود تو چه غوغایی میشود در دلم
تا که میخواهم از این عالم دلتنگی رها شوم
انگار که میخواهم از این دنیا جدا شوم
مگر آنکه یک آدم سر به هوا شوم ، تا در آن لحظه بی نفس ، بی هوا شوم
نیستی و نبودنت خنجر است که فرو میرود در قلب بی طاقتم
من شاهد اینم که دلم عذاب میکشد ، طعم تلخ نبودنت در کنارم را میچشد
این من و این دلتنگی ها ، دلم گرفته از بی محبتی های این زمانه
و من آرام مینویسم ،بی صدا اشک میریزم ، اما درون دلم فریاد است ! فریاد
فریادی که تنها قلب تو میشنود از اعماق احساساتمان
دردی که تنها قلب ما میکشد از فاصله بینمان
میترسم تا بخواهد شکسته شود فاصله بینمان
شیشه ام نیز بشکند ، و آخر سر میماند حسرت
و به جا میماند همان صدای فریاد
برچسبها:
روزها از پی هم سپری میشوند و من با بغضی سنگین که در گلو دارم ،
هر لحظه در انتظار دیدن نور امیدی از سوی تو به پنجره ی خاطراتم چشم دوخته ام ...
نیستی و نمیدانی مرور خاطراتت در مقابل چشمان خیس من چقدر زجر آور است...
هرروز که می گذرد در پی راهی برای فرار از مرور خاطراتت هستم اما...
اما اکنون فهمیده ام که تمام خاطرات من با وجود تو عجین شده است ...
پس همینجا می مانم در کنار پنجره ی خاطرات و آنها را مو به مو مرور میکنم و هر لحظه به خود می آیم
و می بینم هرروز با مرور خاطرات شیرین باهم بودنمان و نبودنت در کنارم ،یک قدم به مرگ نزدیکتر میشوم...
آری این است زندگی من...
برچسبها:
وقتـ ــی حـــس میـ ــکنم
جایــے در ایــטּ ڪُره ے خآڪے
تــو نَفـس میڪشـے و مَـטּ
از هــَماטּ نَفـس هایـَت
نَفَـس میڪشَم
آرام مــی شَوَم
تـو بــآشـــــ
هـوایـَتــــ ! بـویـَتــــــ
بَـراے زنده مانَـدَنَـمــــــ ڪافـــے ست ..
برچسبها:
بعضی از ادم ها را نمیشود داشت...
فقط میشود جوری خاص دوستشان داشت!
بعضی از ادم ها برا این نیستند که برای تو باشند!
یا تو برای ان ها ....
اصلا به اخرش هم فک نمیکنی!
ان ها برای اینند که دوستشان بداری!
ان هم ن دوس داشتن معمولی نه حتی عشق!
یک جور خاص دوس داشتن است...
که اصلا کم نیست.!
این ادم ها حتی وقتی نیستند هم...
در کنج قلبتن تا ابد...
یه جور خاص...
دوست داشته خواهند شد!!!!
برچسبها:
دختر:شنديم داري ازدواج ميكني.مباركه. . . . خوشحال شدم شنيدم
پسر: ممنون ايشالا قسمت شما
دختر:ميتونم براي اخرين بار يه چيزي ازت بخوام
پسر: چي ميخواي؟
دختر:اگه يه روز صاحب يه دختر شدي ميشه اسم منو روش بزاري
پسر:چرا ميخواي هر موقع نگاش ميكنم صداش ميكنم درد بكشم
دختر:نه اخه دخترا عاشق باباهاشون ميشن. . . .ميخوام بفهمي چقدر عاشقت بودم. . . . . .
برچسبها:
....داشت بارون میبارید.... دستمو گرفت گفت: قطره های بارون رو جمع کن........
من بدون هیچ حرفی قطره های بارون رو جمع میکردم....
صدای بارون داشت گوشمو نوازش میداد که صدای شیرینش توجه منو به سمت اون جلب کرد....
گفت بسه .. بیا اینجا......
با سرعت رفتم کنارش...
سرشو گذاشت رو شونه هام گفت..
من به اندازه این قطره هایی که جمع کردی دوستت دارم....
با لبخند گونه هاشو بوسیدم.....
دستشو محکم تو دستم گرفتم...
گفتم :من تو رو به اندازه قطره هایی که نتونستم جمع کنم دوست دارم.....................................
امیدوارم هیچ کس از عشقش دور نباشه.هیچ کس...........
برچسبها:
دروغ بگو تا باورت کنند!
آب زیر کاه باش تا به تو اعتماد کنند!
بی غیرت باش تا آزادی حس کنند!
خیانت هایشان را نبین تا آرام باشند!
هر چی نداری بگو دارم و هر چه داری بگو بهترینش را دارم!
کذب بگو تا عاشقت شوند!
اگر ساده ای،
اگر راست گویی،
اگر با وفایی،
اگر یک رنگی،
همیشه تنهایی!
همیشه تنهایی...!
برچسبها:
دوست دارم سایه باشم .دوست دارم سایه توباشم
سایه ای که از وجود تو بوجود امده باشد وعشقش همنفس شدن با تو باشد
اما افسوس این ارزو نیز حتی اگر به حقیقت بپیوندد پاینده نیست
زیرا طولی نخواهد کشید که روشنی روز به تاریکی میگراید وسایه تونیز از بین میرود
وبا طلوع دوباره خورشید سایه تو نیز تولدی دوباره می یابد
اما امروز چه کسی سایه توست نمیدانم
تنها میدانم که هرروز با طلوع خورشید کسی عاشقت میشود وبا غروبش میمیرد
وتو با بیرحمی شاهد مرگ وزندگی نازک دلانی هستی که روزگار به انان مجال زندگی نمیدهد
کاش هرگز افتاب طلوع نمیکرد ویا هرگز غروبی به دنبالش نبود...
برچسبها:
سردش بود...
دلم را برایش سوزاندم...
گرمش که شد با خاکسترش نوشت،
خداحافظ...
برچسبها:
برچسبها:
چقد خوبه بعضی از آدما بدونن
که اگر چیزی رو به روشون نمیاری
از ساااادگیت نیست ...!!!
بلکه داری حرمت یه روزایی رو نگه می داری !!!
که اونا یادشون رفته ...
این آخرین بارم بود !!!
دیگر احساسم را ...
برای کسی عریان نمیکنم !!!
صداقت یعنی حماقت !
برچسبها:
دختر که باشی هزار بار هم که بگوید:
دوستت دارد!
باز خواهی پرسید:
دوستم داری؟!
و ته دلت همیشه خواهد لرزید!
دختر که باشی هر چقدر هم که زیبا باشی
نگران زیباتر هایی می شوی که شاید عاشقش شوند!
هر وقت که صدایت میکند: خوشگلم!
خدا را شکر میکنی که در نگاه او زیبایی!!
دست خودت نیست
دختر که باشی همه ی دیوانگی های عالم را بلدی!
برچسبها:
امروز اگر نیایی دیر میشود، سایه من از ردپای آشنای تو بر روی دلم دور میشود
وهمچنان دورتر میشود تا به آغاز فراموشی یکدیگربرسیم
و این یک آه حسرت است و این آخرین فرصت است
و اینجاست که حتی اگر در آینه بنگریم ، تصویر رخ خودمان را هم نخواهیم دید.....
و ما جزو آرزوهای محال میشویم و حسرت امیدهای ما را خاکستر میکند
منی که شب نشینم چگونه با خورشید باشم ؟
من حتی با ستاره ها نیز همنشین نبوده ام!
حالا تو در انتظار طلوع رویاهای خودت نشسته ای و من در انتظار اینم که
رویاهای دیروز، با دلم همراه شوند!....
وقتی خیسی سرزمین چشمانم همیشگیست آمدن باران دگر آن شور را ندارد
این مرام بی مرامی ات، این وفای بی وفایی ات ، این محبت نامهربانی هایت
در حق دلم مرا مثل آتش رو به خاموشی کرده است
خیلی وقت است در دریای بی انتهای غمهایت غرق شده ام
اما تو ای شناگر ماهر مرا در حال غرق شدن هم ندیدی....
چه برسد به شنیدن فریادم در زیر آب
برچسبها:
خودت را در آغوش بگیر بخواب....
هیچ کس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد !!!
این جمع پر از تنهاییست...!!!
برچسبها:
در روزگار غریبی که سزای خوب بودن,خنجر از پشت خوردن است.....
پس بزن که سزای من،از درد به خود پیچیدن است...
بزن که یک عمر تکرار اشتباه ,داستان تکراری زندگی ام شده است...
بزن که من ادم نمیشوم
بزن تا که احساسات گرانم را به بهایی ارزون نفروشم دیگر...
بزن که سزای قلب ساده ی من,همین خنجرهای به زهر اغشته ی توست....
بزن تا شاید فهمیدم که همیشه خوب بودن,خوب نیست و گاهی باید بد بود,بد...
فرو کن خنجرت را نارفیق،تا که دردش بیدارم ازخوابی که در آن همه را خوب میبینم
بزن ,بزن که سزایم مـــــــــــــــــرگ است.....
...........
برچسبها: